چقدر سخته تو چشمهای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید زل بزنی و به جای این که پر از کینه و نفرت بشی احساس کنی که هنوزم دوستش داری
چقدر سخته بخوای سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار تمام وجودت زیر اوار غرورش له شده
چقدر سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما وقتی که دیدیش هیچ چیز جز سلام نتونی بهش بگی
چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه ولی مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوزم دوستش داری
چقدر سخته گل ارزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت اروم زیر لب بگی گل من باغچه ی نو مبارک...
یه روز همه ی احساسای ادم دور هم جمع میشنو قایم موشک بازی میکنن.
دیوونگی چشم میزاره و همه میرن قایم میشن. تنبلی همون نزدیکا قایم میشه
حسادت یه جای دیگه قایم میشه و عشق میره پشت یه گل رز. دیوونگی همه رو
پیدا میکنه به جز عشق. حسادت عشقو لو میده و به دیوونگی میگه عشق پشت
گل رزه. دیوونگی هر چی عشقو صدا میزنه عشق بیرون نمیاد. دیوونگیم یه خنجر
بر میداره و همینجوری رزو با خنجرش میزنه تا عشق پیدا بشه. یه دفعه عشق میگه
اخ چشممو کور کردی. دیوونگی اشک میریزه به دستو پای عشق میوفته میگه من
چشم تو رو کور کردم تو هرکاری بگی من انجام میدم. عشق فقط یه چیز از اون
میخواد ... میگه با من همدرد شو. از اون به بعد دیوونگی همدرد عشق کور شد و بس...